نتایج جستجو برای عبارت :

الوعده وفا یا نیمه وفا+ خدافظی

انشای بسیار زیبای یکی از دوستام، حتما بخونیدش!
مستی به وقت نیمه شب
درست در تکاپو برای یافتنی اوجی دردناک برای این سری که گرمای پرواز بر فراز نوشته را بال بزند و بعد در نقطه ای که انتظارش را ندارید با ترس سقوط آشنا کند.

ادامه مطلب
شجاعت یعنی اینکه بپذیری قرار نیست همه‌چی اونطوری که تو میخوای پیش بره.
باور یعنی اینکه بدونی تهش همونی میشه که میخوای.
میدونم!
شجاعتم نیاز به تلاش‌ه! باورم ولی بیسته بیسته!
این روزا روزای سختی‌ان...
همسر میگه شاید خدا میخواد یه چیزی بهمون یاد بده... میدونم خدا میخواد منو مجبور کنه صبورتر باشم! ولی خدای خوبم! زمان با ارزشی که تو بهمون هدیه کردی داره بی‌خود و بیهوده میگذره. داره هدر میره. داره تلف میشه... و تو این دنیا، چی "تجدید ناپذیرتر" از زم
- اگه بخوای با هم بریم بیرون شرطش اینه که بیشتر از ۲ تا عکس نندازم و اگه درخواست عکس بیشتر کردی و گفتم نه، ناراحت نشی چون الوعده وفا!!
- چقد لوسی، آدم چند تا عکس میندازه، یکی، دو تاش خوب میشه خب...این شرطو از کجا آوردی؟
- تازگیا به این نتیجه رسیدم که آدما اگه حرفای مفیدی واسه زدن به هم داشته باشن و بتونن از زمان حالشون با هم لذت ببرن، به موبایلشون و آماده سازی شو اف تو اینستا پناه نمیبرن. 
- حالا چون تو تازگیا به این نتیجه رسیدی دیگه ملت نباید عکس بن
 
رفقا سلام 
عصر جمعه تون بخیر و شادی  :)
اومدم که بگم الوعده وفا میخوام ترانه رو بزارم واستون البته اگر همگی دوست داشتین ؟؟
قبلتر ها پستی با عنوان نوار کاست های قدیمی آماده کرده بودم ولی منتشر نکردم 
الان واگذار میکنم به خودتون اگر علاقه دارید هر جمعه یه ترانه رو پست کنم ؟  لطفا بهم بگین . :)
 
 
#موقت
سلام سلام.الوعده وفاااااا
من امروز برای ناهار اردور جگر و برای پیش غذا هم برانی خیار درست کرده بودم.
برانی خیار فووووووق العاده خوشمزه بود.طعم خامه‌ای و سبکی داشت و همه پسند کردن.
اردور جگر هم بد نبود اما باید تو دستورش یه سری تغییرات بدم!
خدا رو چه دیدی! شاید به روزی منم یه کتاب آشپزی مخصوص خودم نوشتم
بچه‌ها،لطفا اینستاگرام منو فالو کنین.(afra_midas)
حتما هم دایرکت بدین و بگین که از این بلاگ اومدین.براتون سورپرایز دارم
راستی،عکس غذاها و دسرهایی
الوعده وفا 
دیگه باید به کسایی که تو پست پایین لایک کردن جایزه بدم
http://hmmh1.blog.ir/1399/01/28/%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%85%DB%8C%DA%AF%D9%86-%D9%BE%D8%B3%D8%AA%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%B2%D9%87-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%86-%D9%84%D8%A7%DB%8C%DA%A9-%DA%A9%D9%86%D9%86
جایزه در ادامه مطلب برای جلوگیری از طولانی شدن پست 
ادامه مطلب
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_هشتاد_و_هشتم
#قسمت_آخر
.
سر عقد بعد بله دلم از تموم دنیا برید و فقط گره خورد به دل محمد
اونقدر که اگه می گفت بمیر در لحظه واسش جون می دادم
قبل دست کردن حلقه کف دستش رو باز کرد
- الوعده وفا زینب خانوم
تسبیح رو گذاشتم کف دستش
دستم هنوز از کنار دستش دور نشده بود که برای اولین بار دستم رو گرفت و بوسید
ادامه مطلب
- ما یک مـثال داریم که میگه: هرکسی را منع کردی خدا انگشت میکنه توی چشمت!  یک هفته پیش گفتم فلانی چطور همچین خطا و اشتباهی کرده و امروز دقیقا در فاصله همین یک هفته خودم همین خطا را انجام دادم.  انگار که خواب بودم یکدفعه بیدار شدم.تا حالا همچین تجربه ای داشتین؟پی نوشت: چند روز قبل دوستان توی نظرات فرمودن که خوندن وبلاگ توی
گوشی سخته و این مشکل در قالب واقعا حس می شد، برای همین از کاربلدترین
سایت در زمینه طراحی قالب کمک گرفتم و یک قالب ساده و بنظر
سلام به روی ماهتون 
خب الوعده وفا 
این هم قسمت خستگی در بر برای امتحانیای عزیز بشینیم دور هم بخونیم ذوق کنیم . 
پنج شنبه خوبی داشته باشید و اخر هفته ی عالی تری داشته باشید الهی 
بریم ادامه ی مطلب کمی حرف بزنیم و قسمت جدید رو بخونیم 

ادامه مطلب
سلام به روی ماهتون .. 
اخر هفتتون بخیر باشه .. سلامت باشید !‌
هوای سمت ما بارونیه .. هوای سمت شما هم بارونی و خوش عطر و بو باشه الهی !
خب الوعده وفا در خدمت هستیم با قسمت ۳۴ و قسمت دوم برای این هفته !
زیاد حرف نمیزنم بریم ادامه ی مطلب کمی گپ بزنیم و داستان رو بخونیم 

ادامه مطلب
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_پنجاه_و_یکم
.
محمد روی زمین نشست
یه تماس گرفت با فاطمه و گفت اون ها برند خونه من رو پیدا کرده و بعدش ما خودمون با مترو برمی گردیم
خوب حالم رو فهمیده بود
-می خواهین حرف بزنید
-اوهوم
-خب
-چرا برچسب این شهید رو زدی به گوشیم
چرا لبخندش آرامش می ده به من
چرا مونس تمام ساعت های من شده
چرا
چرا سر لجبازی باهاش باز کردم واسه اثبات وجودش
چرا الان پنج یک که نه درواقع پنج هیچ به نفع اونه
چرا پرواز غیر ممکن به ایران رو ممکن کرد
چرا از دست اون
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
یکی از دوستان درخواست کرده بود که البوم xoxo رو بذارم
الان که داشتم نظرات رو می خوندم متوجه شدم
این هم الوعده وفا
فقط موزیک ویدئو هاش رو نذاشتم اونا هم اگه بخوایین چشم می ذارم
برای دانلود به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
یکی از دوستان درخواست کرده بود که البوم xoxo رو بذارم
الان که داشتم نظرات رو می خوندم متوجه شدم
این هم الوعده وفا
فقط موزیک ویدئو هاش رو نذاشتم اونا هم اگه بخوایین چشم می ذارم
برای دانلود به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب
همونطور که در پست قبل قول داده بودم درباره نظام آموزشی کشورهای پیشرفته بیشتر بگم، الوعده وفا. برای شروع هم از کشور ژاپن شروع میکنم، کشوری که به نظم و وجدان کاری شهرت دارن، همینطور تسلط به تکنولوژی های روز دنیا. شما رو به خواندن این پست اکیداً توصیه میکنم...
به نظر ژاپنی‌ها همه کودکان توانایی یادگیری مطالب را دارند و تلاش، پشتکار و انضباط شخصی، موفقیت تحصیلی را تعیین می‌کند نه توانایی علمی ، در واقع به عقیده آنان مطالعات و عادت‌های رفتاری آ
بسم الله الرحمن الرحیمنمیدانم کسی خاطرش هست این روز و امشب را؟! میخواهم به وعده های پشت پرده پیمان مان تحقق ببخشم اما هنوز نمی دانم چه طور؟ تحقق بخشیدنی که در گرو بخشیدن من است از چیزی که در قلب مان ثبت نشد اما در دفتر روزگار به قلم روان در سند ازدواج مان ثبت شد. مهرسنه، سیصد و سیزده سکه طلا، یک سفر کربلا از طرف مامان، یک سفر مکه از طرف بابا و چند گرمی طلا و آن سهم خانه ای که بعدا شما می شوی مالکش. این ها زیاد بودند خیلی زیاد، من قبولشان نداشتم، ش
مجله فناوری بهار که دامن شکوفه دار و حریرش را به تن طبیعت می کند و زمین زیر پرتوان گرم و طلایی مهر، حمام آفتاب می گیرد، بسیاری قصد دریا می کنند و از هر جایی که هستند، خود را به امواج دلربا و مسحور کننده پهنه های آبی کشورمان می رسانند. اغلب پایتخت نشین ها به سمت شمال می روند و هموطنان جنوبی نیز بی شک خلیج فارس و دریای نیلگون عمان را انتخاب می کنند. اگر دست بر قضا شما هم یکی از کسانی هستید که به عکاسی علاقه دارند و چند وقتی است که دوربینی حرفه ای ی
بسم الله
« آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند » بی تو چه می کنند؟ تویی کیمیا تویی
        میلاد حضرت مادر بر هممون مبارک
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
بوی پیامبران بوی به و بوی حورالعین بوی یاس و بوی فرشتگان بوی گل سرخ است، ولی بوی دخترم فاطمه علیها السلام بوی به و یاس و گل سرخ روی هم است. ( بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۱۷۷ )
میخواستم از زندگی ققنوس وار مادران بنویسم
از بارها و بارها سوختن و زاییدن و زاییده شدن هاشون
از لحظه های تجربه مرگ که ح
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_پنجاه
.
از خواب پریدم صدای اذان مسجد می اومد 
یکم آب خوردم و خوابیدم
چند روز مثل روز اول بقیه رفتن و من توی خونه کمک مامان بودم و چند روز پشت سر هم همون خواب
جمعه صبح همه خواستند برند گلزار شهدا 
منم آماده شدم
توی راه محمد یه دسته گل رز خرید 
وقتی رفتیم بابا مامان جدا شدند و رفتن سراغ شهدای فامیل
من و محمد و فاطمه موندیم
- خانم سهیلی این گل ها دست شما سرمزار هر کسی دوست داشتید بگذارید
من متعجب بودم که یعنی چی
گل ها رو داد دستم
آلارم گوشی، مثل همیشه اتاق را روی سرش گذاشته بود و من بی‌تفاوت تنها با کش و قوسی ماهرانه، نیمی از وجودم را به پایین تخت پرتاب کرده و با تلاش‌هایی مجاهدانه، دست چپ را به طرف گوشی که به فاصله‌ی دو متری از تخت قرار داشت، می‌کشاندم. پس از ممارست‌های فراوان در حالی که همچنان یک سوم از جسم در رختخواب آرمیده بود، دوسوم دیگر را به هر جان‌کندنی که می‌شد، به تلفن‌ همراه در حال انفجار رسانده و با کشاندن انگشت مبارک به روی علامت ضربدر روی صفحه‌‌ به
آلارم گوشی، مثل همیشه اتاق را روی سرش گذاشته بود و من بی‌تفاوت تنها با کش و قوسی ماهرانه، نیمی از وجودم را به پایین تخت پرتاب کرده و با تلاش‌هایی مجاهدانه، دست چپ را به طرف گوشی که به فاصله‌ی دو متری از تخت قرار داشت، می‌کشاندم.
پس از ممارست‌های فراوان در حالی که همچنان یک سوم از جسم در رختخواب آرمیده بود، دوسوم دیگر را به هر جان‌کندنی که می‌شد، به تلفن‌ همراه در حال انفجار رسانده و با کشاندن انگشت مبارک به روی علامت ضربدر روی صفحه‌‌ به
عکس مربوط به 24 دی 97
 
به نام خداسلام
در شهری به نام تبریز در استانی به نام آذربایجان شرقی در دومین روز از اردی بهشت  که شما در شهر های دیگر احتمالا با تی شرت رفت و آمد میکنین، ما پالتو پشمی بر تن می کنیم ، کلاه بر سر میگذاریم و شالگردن هایمان را تا زیر چشم بالا می آوریم تا از سوز سرما حدالامکان جلوگیری کنیم.
 
سال گذشته همین روز ها بود که بر خود وعد دادم تا از آذین بندی جشن نیمه شعبان امسال عکس منتشر کنم. هرچند این احتمال وجود داشت که بعد انتشار ت
1. در کانال ادب و
فرهنگ مطلبی آورده که چون در درس «سیوطی» ـ به جهاتی ـ ناقص نقل کرده بودم کاملش
را تقدیم می‌کنم:
اخباری سر‌آور
میرزا محمد (بن عبدالنبی)
اخباری ـ متخلص به «سیل» ـ در 1178 ق
در اکبرآباد هند به دنیا آمده و در نجف و کربلا در مکاتب شیعیان تحصیل کرد و کم‌کم
به علوم غریبه و جفر و طلسم روی آورد. وی با تکیه بر اخبار و احادیث با علمای اصولی
درافتاد و سرانجام مجبور شد به ایران بیاید.
 وی پس از عزیمت به ایران مدتی در مشهد و سایر
شهرها اقامت داشت
بقلم شهروز براری صیقلانی اپئزود اول از اثر شماره یک                    نویسنده اثر     شهروز براری  صیقلانی  اثر   
L♥o♥v♥e♥♥♥s♥h♥i♥n♥♥b♥r♥a♥r♥y♥
 
داستان اول ♦♦ از شهروز براری صیقلانی   ♦♦
        
               همواره حرفهایم را نتوانستم بگویم ، درعوض بی وقفه نوشته آم . چه توان کرد وقتی توان ابراز نباشد؟ نوشتن بهتر از در خود نهفتن است . هر چه است از نگفتن بهتر است. افسوس ک اشتیاق خواندنش نباشد. افسوس.....
ترا روی کاغذ ها جامیگذارم و میروم ،م
 پسرک را میشناختم ،  از زمان های قدیم او را به یاد دارم ، او نیز هم سن و سال من است .  در کودکی او را کمتر میدیدم ، زیرا قدم به بلندی آینه ی دیواری نبود ، اما از زمانی که صورتم ریش و سبیل را شناخت ، همواره با پسرک  هنگام اصلاح صورتمان رو در رو میشدم. گاه در بوتیک، و هنگام خرید ،او نیز هم قواره ی من است اما اعتراف میدارم که واقعا از او خوشم می اید ، زیرا سرحد کمال است و به عبارتی یک جنتلمن تمام عیار. ولی همواره خواهرم میگفت که شما ، مغرور و خودشیفته ا
اسفند ماه سال یک سه هشت و سه رسید و من در عبور از پیچ تند هجده سالگی با ه دغدغه های دخترونه ای درگیر شدم که از جنس اضطراب و استرس های ناتموم و همیشگی بود و هروقت و هرمکانی بی اختیار به یاد دبیر بداخلاق شیمی می افتادم و از اینکه ترم اول توی سوم تجربی برای اولین بار در زندگی شیمی رو تجدید شده بودم عذاب وجدان میگرفتم ، هفته ی اول اسفند ماه رسید و رشت سردش شد ، آسمون اسیر بغض لجبازی و مبهمی شد ، ابرهایی از جنس ناخشنودی برسرشهر خیمه ی سنگینی زدند و
دوستان سلام . من شین براری هستم. و این هم روایتی حقیقی از زندگی من و تجربه ی عشق در هجده سالگی ...
 
 
 اسفند ماه سال یک سه هشت و سه رسید و من در عبور از پیچ تند هجده سالگی با دغدغه های دخترونه ای درگیر شدم که از جنس اضطراب و استرس های ناتموم و همیشگی بود و هروقت و هرمکانی بی اختیار به یاد دبیر بداخلاق شیمی می افتادم و از اینکه ترم اول توی سوم تجربی برای اولین بار در زندگی شیمی رو تجدید شده بودم عذاب وجدان میگرفتم ، هفته ی اول اسفند ماه رسید و رشت سر
 
بیش از ده سال دور شدم از تراژدی ، اما هنوز دچار پس لرزه هایی میشم ک از ناکجا سربر می اورند و همچون رودخانه ای در مسیری تعیین شده جاری میشوند ، مسیری ک در نهایت ب روح و روانم ختم خواهد شد ، رودخانه ای که از یک غروب برفی در اوایل اسفند 1383 سرچشمه گرفت ، روز به روز ، حادثه به حادثه عمق گرفت ، عرض گرفت ، و به مرور زمان تبدیل به رودخانه ای سرکش و پر پیچ و خم شد ، هرچه بیشتر به خاطرات آن وزهای تلخ و شیرین فکر میکنم ، رودخانه ی از جنس عاشقانه های حلق آویز
 
بیش از ده سال دور شدم از تراژدی ، اما هنوز دچار پس لرزه هایی میشم ک از ناکجا سربر می اورند و همچون رودخانه ای در مسیری تعیین شده جاری میشوند ، مسیری ک در نهایت ب روح و روانم ختم خواهد شد ، رودخانه ای که از یک غروب برفی در اوایل اسفند 1383 سرچشمه گرفت ، روز به روز ، حادثه به حادثه عمق گرفت ، عرض گرفت ، و به مرور زمان تبدیل به رودخانه ای سرکش و پر پیچ و خم شد ، هرچه بیشتر به خاطرات آن وزهای تلخ و شیرین فکر میکنم ، رودخانه ی از جنس عاشقانه های حلق آویز

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آلیس در سرزمین عجایب